محمدهانی باباپورمحمدهانی باباپور، تا این لحظه: 11 سال و 9 روز سن داره

محمدهانی

عشق مامان وبابا

خرداد و تیر 94+ بابای پوشک

سلام زندگی مامان. ببخشید که وبلاگت رو دیر اپ کردم اینترنت خیلی ضعیفه کلی می نویسم یهو می پره امروز یه مقدار سرعتش بهتر بود منم سریع از فرصت استفاده کردم.  ماشاالله خیلی تو حرف زدن خوب پیشرفت کردی خیلی کلمات رو میگی کلی به تلفظ کلماتت می خندیدیم مخصوصا خاله هات که غش می کنم تو حرف می زنی چند تا از کلماتی که بامزه می گی رو یادگاری مینویسم ( اسب= ابس. سی دی = دی سی. موش = موس.  فیل = فیش.   هر کلمه رو که ما بگیم حوصله نداشته باشی تکرار کنی میگی نیس مثلا ابس نیس. فیش نیس ما هم کلی می خندیم ماشالله هزار ماشالله خیلی باهوش و دانایی با تمام شیطنت هایی که داری حرف گوش کنی خدارو شکر. الان نزدیک دو هفته ای هم میشه ک از پوشک گرفتمت البته...
4 مرداد 1394

محمد هانی در رمضان 94

🍃🌷🌺🌹🍃🌷🌺🌹🍃🌷🌺🌹🍃🌷🌺🌹🍃🌷من دراولين سحرماه مبارك رمضان دستهارا برده ام بالا سپردم دل به آن والا وازعمق وجودخود خدایم را صداکردم نمی دانم چه میخواهید ولی در اين سحر برای شما برای رفع غمهایتان برای قلب زیبایتان برای آرزوهایتان به درگاهش دعاکردم ومیدانم خدا ازآرزوهایتان خبردارد ودرقلبم یقین دارم دعاهایم اثر دارد . . . رمضانتان مبارک   دستهاى خالى من دخيل دل پاكتان,...  مرا دراين اولين روز ماه مبارك رمضان نه به بهاى لياقت،بلکه به رسم رفاقت اول حلال وبعد دعایم کنید🙏 امسال اولین سالیه که بابا موسی کنارسفره افطار نیست و واقعا سخته یاد دعاهای قبل افطار و اصرارش که همه دور سفره جمع باشیم تا...
31 خرداد 1394

سفر شمال

سلام عشق مامان. تعطیلات خرداد ماه دعوت شدیم ویلای خاله مامان شهناز ( خاله مامان من ) که خیلی بهمون خوش گذشت. این سومین بار بود که شمال رفتی و دریا رو دیدی دفعه اول 5ماهه بودی ، دفعه دوم 1سال و نیمه بودی تو مهر ماه رفتیم و نتونستی اب بازی کنی ولی ایندفعه حسابی کیف کردی تا دلت بخواد اب بازی کردی خدارو شکر هوا هم خیلی خوب بود. ما از ساحل یه 700 متری فاصله داشتیم شما هم با بابا خسرو اومدی پیشمون خدا رو شکر اصلا ترسو نیستی می خواستی شیرجه بزنی کلی از دست کارات خندیدیم با پاهات اب رو به سمت ما میزدی خلاصه خیلی بهت خوش گذشت و سفر دو روزمون به محمود آباد واقعا عالی و به یادموندنی شد. حالا بریم سراغ عکسا  محمدهانی و دنیز جون( نوه خاله ...
24 خرداد 1394

25 ماهگی محمدهانی

سلام عزیز دلم تو هر روز داری بزرگتر و مرد تر میشی و من با نگاه کردن به تو هر لحظه عاشقتر و شیدا تر میشم واقعا مادر شدم بهترین حس زندگی یک زن انقدر بهم انرژی و انگیزه میدی که سختی های بزرگ کردنت رو فراموش میکنم. یک ماه که از شیر گرفتمت اما گهگاهی باز بهونش رو میگیری ولی با این حال زیاد سخت نبود. کم کم داری حرف میزنی به همه رنگها میگی آبی. شمردنت هم خیلی بامزه است میگی ای دو سی شش نو ده. علی و عمه روو قشنگ میگی به خاله ( اله) میگی مبینا رو ( ادا ) صدا میکنی  هلیا رو ( هلی ) امین ( ام )   کسی بخواد بوست کنه مقاومت میکنی ولی یهو پا میشی خودت دور می چرخی همه رو می بوسی دیگه خیلی محبتت گل میکنه بغل میکنی میزنی پشتمون واقعا کارات بامزه اس...
16 خرداد 1394

پا بوس امام رضا

سلام به دوستای خوب نی نی وبلاگی.  چون عید مسافرت نرفتیم بابا هادی برای تعطیلات مبعث مرخصی گرفت و ما رو برد مشهد واقعا عالی بود 24 اردیبهشت راه افتاد. محمدهانی این دومین بار بود که می رفت خوش به حال پسرم چون دوساله است و دوبار رفته پا بوس امام رضا انشا الله تا اخر عمر هر سال بری عزیزم  . این دفعه درکش نسبت به عبادت و زیارت بالا تر رفته بود به ما ها نگاه می کرد و در حرم رو بوس میکرد حسابی شیطونی کردی و از خادم های امام رضا شکلات گرفتی با بابا هادی دو سه بار رفتی ضریح آقا رو هم بوس کردی و از اونجایی که خادم اهل بیتی تو حرم هم حسابی کمک خادم ها کردی آ فرین پسرم انشاالله همیشه تو این راه قدم برداری.  خداییش خوش سفری.  مسیر درس...
7 خرداد 1394

پروژه از شیر گرفتن محمدهانی

سلام به دوستای گلم. قبل از عید تصمیم داشتم تو ایام عید محمد هانی رو از شیر بگیرم ولی با اتفاقهایی که برامون افتاد پروژه از شیر گرفتن روز 16 اردیبهشت 94. شروع شد. خیلی استرس داشتم همش از. هرکی دور و ورم بود و تجربه داشت پرس و جو میکردم اینترنتم که نگو همش این موضوع رو سرچ میکردم و با جمع بندی کلی به این نتیجه رسیدم که باید دل و بزنم به دریا و چهارشنبه که میگفتن روز خوبی و صبر بچه بیشتر شروع کردم واقعا پسر خوبی هستی عشق مامان صبور ,منطقی ، قانع و در یک جمله. آقاااااااااا اصلا اذیتم نکردی مرد کوچولوی مامان و این طور شد که شما دیگه شیر نخوردی البته یکی دو هفته ای صبر زرد میزدم ولی شما از 16 دیگه حتی یکبارم می می رو تستم نکردی ببینی تلخ فقط می گف...
5 خرداد 1394

خادم کوچولو

7 اردیبهشت یعنی شب چهلم بابا موسی ،  حسابی دلم گرفته بود که بابا هادی زنگ زد گفت تو شهر ری یه کاری داره اگه میرید زیارت سریع اماده شیدتا من بیام با اینکه تمام لباساترو شسته بودم و خیس بودن گفتم میایم زنگ زدم خاله مهسا گفتم باهامون بیاد تا من اونجا برای بابا موسی نماز و یاسین بخونم اونم مواظب شما باشه اون بنده خدا هم سریع آماده شد اومد و شما رو هم با همون لباس خونگیت بردیم زیارت واقعا خیلی زیارت به موقعی بود من مشغول یاسین خوندن بودن و شما کل امام زاده رو چرخیدی حسابی خاله مهسا رو خسته کردی.  از خادم ها وسیله گرد گیریشون رو گرفته بودی و همه جا رو تمیز کردی. اونا هم ازت خیلی خوششون اومده بود و بهت میگفتم خادم کوچولو انشاالله روزی لیا...
21 ارديبهشت 1394

دو سالگی محمدهانی

از روزی که صدایت در وجودم طنین انداز شد،شتاب تپیدن قلبم رو به فزونی یافت امروز ثانیه ها نام تو را فریاد می زنند و من در اوج عشق خود را در پستوی زمان تنها حس نمی‌کنم . . . تولدت مبارک پسر عزیزم  امسال به خاطر فوت بابا موسی برنامه تولدت بطور کل تغییر کرد چون عاشق تولد و شمع فوت کردنی بابا هادی گفت برات یه کیک بگیرم تا دومین سال تولدتم با فوت کردن شمع شروع کنی منم پنجشنبه 27 فروردین رفتم برات کیک خریدم که خیلی با دیدنش ذوق کردی و روز تولدت 29 فروردین که شنبه بود با بابا هادی رفتیم زمین فوتبالی که هر هفته میره و شما هم فوتبال بازی کردی هم پارک رفتی خیلی هم بهت خوش گذشت چون مبینا رو با خودمون برده بودیم برای اولین بار رفتی استخر...
21 ارديبهشت 1394

محمدهانی = زندگی

سلام و صد سلام به دوستای عزیز نی نی وبلاگی.  من و محمدهانی دلمون واسه همتون تنگ شده بود. ممنون که این چند وقت به ما سر زدید و باهامون همدردی کردید انشاالله همیشه سالم و موفق باشید  , چندتا از عکسهای این پست مربوط به اسفند 93 میشه که می خواستم با پست عید بزار که متاسفانه با فوت ناگهانی بابا موسی همه چیز بهم ریخت و امروز تصمیم گرفتم براتون بزارم امیدوارم خوشتون بیاد دوستای عزیزم بریم سراغ عکسها : این عکس برای 26 اسفند که با خاله هما رفتیم باغ گل سبزه و سنبل خریدیم نظافت خونه توسط مرد کوچولوی مامان     تماشای کلاه قرمزی در حالتهای مختلف این سوسمارم مامان شهناز برات خریده که حسابی بباهاش ک...
18 ارديبهشت 1394
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به محمدهانی می باشد