مامانی دو ماه از یکسالگیت گذشته و تو هر روز شیرینتر و شیطونتر شدی . کم کم داری تاتی تاتی میکنی درسته دیگه یه لحظه ام استراحت ندارم ولی خیلی ذوق می کنم . سی دی خاله ستاره و با نی نی هم دیگه جزوه خونوادمون شدن از صبح تا شب باهامونن هر موقع هم خسته میشی اشاره میکنی خاموش کنم من و بابات همش و حفظ شدیم هر دوتامون برای داشتنت هر لحظه خدا رو شکر میکنیم اینم عکسای اقا محمدهانی :) ...
آقا محمدهانی رفته بود روستای کیلان (نزدیک آب سرد دماوند ) حسابی بهش خوش گذشت. یکی منو از دست خاله هام نجات بده:) محمدهانی عاشق دایی مهرداد شه(پسرخاله مامان) حسابی اون روز با دایی مهرداد کیف کرد ...
چهارشنبه کار بانکی داشتم محمدهانی هم با خودم بردم خیلی جالب بوذ اولین بار بود که یه همچین جایی رفته بود انقدر با دقت به کارمندها و محیط نگاه می کرد وقتی هم بلندگو بانک شماره ها رو صدا میزد دنباله صدا می گشت اینم عکساش ...
محمدهانی کوچولو ما یک سال شد و یک سال خوب و بسیار متفاوتی رو به من و باباش هدیه کرد امیدوارم مرد کوچولوی من بهترین ساعت ها و لحظه ها رو خدا جلوی روت بذاره ...