محمدهانی باباپورمحمدهانی باباپور، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه سن داره

محمدهانی

آخرین پست سال 93

سلام به دوستای نی نی وبلاگی. دیگه کم کم داریم به روزای پایانی سال میرسیم اقا پسر گل منم داره به دو سالگی نزدیک میشه روزای خیلی خوبی رو با وجود محمدهانی سپری میکنم در واقع تنها خوشی امسال وجود محمدهانی با شیرین کاری هاشه وگرنه خیلی امسال سخت و پر چالش بود امیدوارم سال جدید برای همه سال خوب و پر برکتی باشه و خداوند همه مریضها رو شفا بده بابابزرگ محمدهانی هم همینطور تا دوباره خنده به خونه ما برگرده انشاللله . یریم سراغ پسر کوچولوی مامان که تو حرف زدن خیلی تنبله ولی ماشاالله خیلی باهوش و زرنگ . انقدر قشنگ می رقصی ادم دلش می خواد بخورت . دیگه مفهوم بالا و پایین ، بزرگ و کوچیک و متضادها رو یاد گرفتی اکثر کارتهای صد افرین رو هم بلدی. به مامان میگی ...
12 اسفند 1393

21ماهگی محمدهانی

سلام به دوستای خوب نی نی وبلاگی . ماه ها و روزها دا.ره میگذره و پسر کوچولو مامان مردتر و شیرین تر میشه امسال درسته خیلی سخت برامون داره میگذره ولی با وجود شیرین عسلی مثل محمدهانی دلگرممون کرده این ماه شاخص ترین کارت رقصته قندعسل مامان خیلی قشنگ می رقصی بعد از رقصت سوژه این ماهت کلاه قرمزی ( به قول خودت آقایی ) و بعبعی هستش یعنی روزی هزار بار اسمش رو میگی یا باید سی دی ش رو ببینی بابا هادی کلی جا رو کلی گشته تا این دوتا عروسک رو برات خریده اگه هم بریم خونه بابا موسی حتما یا با رافع سر عروسک کشمکش دارید بیچاره زنعمو تا زنگ رو میزنی قایم می کنه که دعواتون نشه این روزها چون رافع تهران خیلی باهاش خوب ارتباط برقرار کردی و همدیگر رو خوب شناختید امی...
2 بهمن 1393

20 ماهگی محمد هانی

سلام به همه دوستای نی نی وبلاگی . مرد مامان این روزا کمی سرما خوردگی داره اما ماشاالله خیلی پسر صبور و خوشرویی هستی فقط شب ها بد خوابی یعنی می خوابیا ولی تا صبح 3,4 دفعه بیدار میشی مامان شهناز میگه از شیر بگیرمت این اخلاقت هم خوب میشه . خصوصیات اخلاقی جالبی داری مهربون دستو دلباز , باهوش و نکته سنجی مثلا چیزی جاش عوض بشه حتی اگه کوچیک هم باشه متوجه میشی , کاری هستی شدید فقط می خوای به همه کمک کنی فقط یکم لجبازی ولی با این همه خصوصیات خوب اون رو باید ندید گرفت عزیزدلم.  این ماه خیلی سخت گذشت همش مریضی بود بابا موسی نزدیک دو ماه مریض بود این ماه هم کمرش عمل شد امیدوارم خدا همه مریض ها رو شفا بده .بریم سراغ کارهای این ماه  روزهای تعطی...
1 دی 1393

خدا رو شکر تو رو دارم

عشق مامان.  سلام ، پسرم این ماه خیلی از لحاظ عاطفی کارات شیرین شده اشخاصی که دوست داری بغل می کنی می بوسی ، محبت کردن رو خوب یاد گرفتی من و بابات رو هم که دیگه دیونه خودت کردی همچین از ته دل مامان بابا میگی که می خوام بخورمت از لبامون بوس مون می کنی . صبح که بابایی می خواد بره سر کار دستش رو می گیری  خلاصه که واقعا یدونه ای . کارهای زیادی یادگرفتی بیشتر وقت ها تو خونه بدونه پوشک می مونی و دستشویی ت رو میگی اما بازم بیرون رفتنی پوشکت می کنم ولی خودت هم زیاد دوست نداری پوشک بشی . خیلی استقلال طلبی دوست داری اکثر کارات رو خودت انجام بدی مخصوصا غذا خوردن . استفاده از کلمه نه رو هم خوب بلدی ولی حرف زدنت زیاد پیشرفت نکرده جز کلمات قبلی ا...
2 آذر 1393

محرم 93

سلام به دوستای نی نی وبلاگیمون . پسر عزیزم این دومین محرمیه که با هم عزاداری می کنیم امیدوارم همیشه تو راه خدا و حسین قدم برداری . پارسال خیلی کوچولو بودی چیزی متوجه نشدی عوضش امسال حضور پررنگی تو عزاداری امام حسین داشتی شبی که عمه سهیلا تو هییت نذری میداد رفتیم هییت شاه آباد این دومین بار بود می رفتی حسینیه بابا هادی اینا دفعه اول ظهر عاشورای پارسال برای ایفای نقش حضرت علی اصغر رفتی که درست 6 ماهه بودی ولی این بار دیگه مرد شده بودی تو قسمته مردونه رفتی و کلی هم خاطر خواه پیدا کردی دوست داشتم شبهای بعد هم ببرمت اما چون دوست داری همش راه بری نمی شد تو اون همه جمعیت خلاصه یکی دو شب هم بردمت دسته های عزاداری رو دیدی.  شب شام غریبان هم خونه...
14 آبان 1393

لبیک حسین لبیک

احساسات و اعتقادات را که کنار بگذاریم در حادثه کربلا با سه‌ نمونه روبرو می‌شویم.اول حسین را داریم که حاضر نیست تسلیمِ حرفِ زور شود،تا آخر می‌‌ایستد، خودش و فرزندانش کشته می‌شوند.هزینه انتخابش را می‌‌دهد و به چیزی که نمی‌خواهد تن‌ نمی‌‌دهد. از آب می‌گذرد، از آبرو نه‌.دوم یزید را داریم که همه را تسلیم می‌خواهد، مخالف را تحمل نمی‌‌کند. سرِ حرفش می‌‌ایستد، نوه‌ پیغمبر را سر می‌‌ٔبرد، بی‌ آبرویی را به جان میخرد و به چیزی که می‌‌خواهد می‌رسد. و بعد عمرِ سعد را داریم،که به روایتِ تاریخ تا روز8محرّم در تردید است.هم خدا را می&z...
14 آبان 1393

18 ماهگی محمد هانی

سلام دوستای عزیزمون . از اول مهر ماه نگران واکسن 18 ماهگیت بودم تو سایت ها و وبلاگها خونده بودم که خیلی سخته ، همراه با تب شدید دیگه بدتر می ترسیدم اخه سرماخوردگی هم داشتی ، یه روز بعدشم نامزدی پسر عموم بود و بعد از اون هم مراسم ولیمه عمه عزیزم اما دل رو زدم به دریا 30 مهر 8 صبح بیدارت کردم با بابا هادی رفتیم واکسنت رو زدیم مثل دفعه های قبل مرد مامان خیلی کم گریه کرد در حد 30 ثانیه بعدش هم چکاب 18 ماهگیت رو انجام دادیم که خدا رو شکر همه چیزت عالی بود و ترسم بی مورد . دو هفته پیش خیلی اذیتم می کردی بهتره بگم دیوونم کرده بودی انقدر بهونه گیری می کردی که بالاخره دندونه 8 سر زد بیرون خیلی بد دندون در میاری فکر کنم تا این 32 تا دندون در بیاد من ب...
5 آبان 1393

17 ماهگی محمدهانی

سلام عزیز دلم این ماه برخلاف ماه قبل پر از اتفاقهای بد بود ،اول بابا هادی آینه افتاد روی انگشت شصتش که باعث شدتاندون انگشتش پاره بشه و بعد بابا خسرو هم باقیچی برقی دستش رو برید و شما هم خیلی بد جور مریض شدی تبت به 39/5 رسید با این حال توفیق اجباری شد به بهونه خرید برنج دو روز رفتیم شمال که اونجا هم شکمت شل شد و بیچاره من تا این لحظه یه ثانیه هم استراحت نداشتم:( گل پسر مامان باز کردن در یخچال ، روشن کردن ماکروفر و ریختن نمک رو زمین از شیطونی های جدیدته انقدر بامزه کارات رو انجام میدی که نمی دونم بخندم یا دعوات کنم کارهای خوبت هم خیلی زیاده فقط یکی که از همه قشنگتره رو می نویسم . شبا موقع خوابت خودت می ری رو تخت دراز می کشی و با اشاره می گی بر...
15 مهر 1393

بوی ماه مهر

سلام عشق مامان مهرماه نودوسه هم از راه رسید انگار روزا عجله دارن خیلی زود می گذرن ، امروز انقدر تلویزیون راجع مدرسه حرف زد دلم هوای درس و کتاب کرد آماده ات کردیم رفتیم دنبال دوست جونت مبینا خانم چون مبینا تو دبستانی دزس می خونه که من سال 69 دوران ابتدایی م رو توش گذروندم . رنگ در مدرسه رو که ندیدیم انقدر مامانا تجمع کرده بودن انگار بیشتر از بچه هامامانا هلاک بودن مدرسه باز شه . تا مبینا بیاد تو پارک کنار مدرسه بازی کردی و بعد با مبینا چند تاعکس یادگاری انداختیم  . انشالله روزی بشه خودت رو ببرم مدرسه عزیز دلم  ...
2 مهر 1393

محمدهانی دراخرین ماه تابستان 93

سلام به دوستان نی نی وبلاگی ؛تاخیری زیادم بخاطر اتفاق های خوبی بود که خدا رو شکر این ماه برامون افتاد بود اولی ش عروسی آرزو جون ( دخترخاله عزیزم که مثل خواهر ه برام ) بود عروسی 17 شهریور برگزار شد خیلی بهمون خوش گذشت یه اتفاق دیگه اومدن پسر عموم اقا مهدی به ایران بود تا برای پسر خوشگلش که تازه بدنیا اومده دانیال کوچولو جشن بگیریم که واقعا بهمون خوش گذشت . عمو مهدی محمدهانی هم اومد تهران و یه هفته ای تهران بود رافع جون و زنعمو نیومدن که جاشون خیلی خالی بود بعداز رفتن اقا مهدی هم خانواده دایی داور ( دایی کوچک بابا هادی ) اومدن تهران  که خیلی سورپرایز خوبی بود درسته کم موندن اما خیلی بهمون خوش گذشت و امشب هم عمه ی عزیزم عازم سفر حج ه که ام...
30 شهريور 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به محمدهانی می باشد